محل تبلیغات شما

داشتم نگاهی میکردم به یادداشتهای شاهرخ مسکوب. به اینجا که رسیدم حسی عجیب یافتم که انگار دارد در باره مرگ مادر من در سال 56 مینویسد:

"(مادر بزرگ مرد.) بیچاره پیرزن راحت شد. یک عمر نماز و روزه و قرآن خوانی دائمی، یک عمر زندگی ساده و پارسایانه و نوعی دین و پرستش ابتدائی، نیندیشیده و حسی و یک عمر آروزی مرگی ناگهانی، بی زجر و شکنجه و بی آزار اطرافیان و عزیزان. و درست برعکس. انگار خدا با این بنده ی وفادار و مومنش لجبازی میکرد. سکته مغزی و سه ماه تمام فلج تقریبا کامل ، زجر و بیچارگی خود و درماندگی نزدیک ترین کسان. شعور و حافظه اش گاه باز می آمد و خود این آگاهی مایه ی بدبختی بود. بهر حال پیرزن راحت شد."

مادر من هم از سکته مغزی و به همین سان که مسکوب تصویر کرده بود دار فانی را وداع کرد. 

دلم از پرده بشد زبس که وصلۀ ناجور بودم!

استفاده از اینترنت موبایل در پی سی

باز تکه ای از داستان "در انتظار" فصیح مرحوم

مادر ,یک ,عمر ,بی ,سال ,پیرزن ,یک عمر ,راحت شد ,در سال ,پیرزن راحت ,زجر و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها